تحولات لبنان و فلسطین

بی تردید یکی از ظلم‌ها درباره اهل بیت(ع) برداشت اشتباه از سیره آن حضرات(ع) و تفسیر به رأی از موضوعی است که آن‌ها به اقتضای زمان و شرایط کرده‌اند؛ مانند تعبیری که برخی مسئولان از گفت وگوها و مناظرات امام رضا(ع) به مذاکره می‌کنند!

اطلاق «امام مذاکره» به حضرت رضا(ع) تحریف تاریخ است

قدس آنلاین- بی تردید یکی از ظلم‌ها درباره اهل بیت(ع) برداشت اشتباه از سیره آن حضرات(ع) و تفسیر به رأی از موضوعی است که آن‌ها به اقتضای زمان و شرایط کرده‌اند؛ مانند تعبیری که برخی مسئولان از گفت وگوها و مناظرات امام رضا(ع) به مذاکره می‌کنند!

از این رو و در بررسی کم و کیف این مسئله با حجت الاسلام دکتر محسن ادیب بهروز، کارشناس تاریخ اسلام، مدیر گروه تاریخ اسلام حوزه‌های علمیه خواهران و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران گفت وگو کرده‌ایم که مشروح آن به حضورتان تقدیم می‌شود:

بتازگی در برخی موضع گیری‌های سیاسی با هدف مشروعیت بخشی به تصمیم گیری ها، از امام رضا(ع) به «امام مذاکره» تعبیر می‌شود، چقدر این تعبیر بنا بر شواهد و قرائن تاریخی صحیح است و آیا می‌توان مذاکره مصطلح امروز را به سیره حضرت تعمیم داد؟

اگر واژه «مذاکره» را در مستندات موجود بررسی کنیم و سپس به آنچه در تاریخ رخ داده بر اساس منابع، بپردازیم، می‌توان به این پاسخ رسید که آیا امام رضا(ع) بر اساس منابعِ مکتوب «امام مذاکره» نام می‌گیرند یا خیر؟

در فرهنگ‌های لغت فارسی برای مذاکره معانی چندی همچون گفت و گو، بحث، معادله و مبادله، نقد کردن و... آمده و در اصطلاحات سیاسی و حتی مدیریتی نیز مذاکره، فرآیندی است که دو یا چند نفر به دلیل برخورداریِ هدفی مشترک، از طریق مذاکره شرایط و طرح‌ها را مطرح می‌کنند تا به توافق برسند، بنابراین در اصطلاح مدیریتی، مذاکره باید مبتنی بر اعتماد باشد.

اما درباره سیره رضوی باید گفت؛ در منابع مکتوب و با بررسی حوادث دوران امام رضا(ع) درمی‌یابیم ایشان در سه موضع گفت وگوهایی داشته‌اند؛ نخست در دوران هارون الرشید، البته به صورت مقطعی در مکه که صحبت خاصی بین آن‌ها ردوبدل نشده بلکه هارون، امام رضا(ع) را تهدید کرد که اگر کسی پس از موسی بن جعفر(ع) ادعای امامت کند، او را می‌کُشم، اما حضرت رضا(ع) بدون هیچ گونه هراسی چنین کردند و وقتی از تهدید هارون آگاه شدند، فرمودند: «این تهدید به من آسیبی نمی‌رساند، همان طور که تهدید ابوجهل به پیامبر(ص) آسیبی نزد. »

حتی وقتی هارون، امام رضا(ع) را به منظور تهدید و ارعاب احضار کرد، این ولایت تکوینی حضرت بود که وی را مرعوب کرد و نتوانست علیه حضرت سخنی بگوید و گفت: هدایایی دارم برای تأمین هزینه‌های زندگی شما؛ که این سخنان به هیچ وجه با مذاکره مصطلح، قرابتی ندارد.

در زمان مأمون نیز امام رضا(ع) با وی و نیز چهره‌های شاخص ادیان و مذاهب یا به اصرار و پیشنهاد مأمون یا خواسته خود با این چهره‌ها گفت وگوهایی وسیع داشته‌اند.

آیا گفت وگوهای امام رضا(ع) با مأمون و سران ادیان و مذاهب، با مذاکره مصطلح امروزی در فضای سیاست قرابتی دارد و می‌توان آن را مصداق مذاکره دانست؟

در عصر مأمون این مسئله مطرح شد که اگر کسی از فرزندان ابوطالب و بنی هاشم به خلافت برسد، می‌توان بخشی از هواداران آن‌ها را ساکت کرد و چنین شد که مأمون(بنابر این پیشنهاد یا به خواست خود) خلافت و پس از آن ولایتعهدی را به حضرت پیشنهاد داد.

اما اگر کسی بخواهد این را مصداق مذاکره بداند، تحریفی بزرگ در تاریخ یا واژگان کرده است، زیرا مأمون در این موضوع حضرت را از مدینه به خراسان امروزی احضار می‌کند و حتی در منابع کهن مانند «ارشاد» شیخ مفید و «اعلام الوری» مرحوم طبرسی آمده است: وقتی قرار شد حضرت از مدینه خارج شوند، خانواده شان را جمع کرده و فرمودند: «این سفر بازگشتی ندارد»؛ یعنی امام(ع) به اجبار از مدینه خارج می‌شوند، حتی مأمون مسیر حرکت حضرت را به گونه‌ای انتخاب می‌کند که امام در آن هیچ اختیاری نداشته باشند و پس از رسیدن به خراسان هم تمام تلاش‌ او بر سلب اختیار از حضرت رضا(ع) است و رصد گفت وگوی امام رضا(ع) با مأمون ثابت می‌کند، این روند و گفت وگوها به هیچ وجه مصداق مذاکره نبوده است.

کیفیت این گفت وگوها چگونه است؟

باید توجه داشت، مأمون از منافقان برجسته و شاخصی است که حتی توانسته برخی مورخان را فریب دهد و می‌توان گفت در سیاستِ فریبکارانه و منافقانه در بین حاکمان بنی عباس بی نظیر است، شاید در بین امویان، معاویه شبیه او بود، اگرچه او نیز به پای مأمون نمی‌رسید! وی با همین نفاق از حضرت استقبال گرمی کرد و به ایشان پیشنهاد داد خلافت را بپذیرند، اما امام رضا(ع) در پاسخ وی فرمودند: «من از پیشنهاد تو به خدا پناه می‌برم! »

مأمون گفت، حال که خلافت را نمی‌پذیرید، ناچارید ولایتعهدی را قبول کنید؛ این ماجرا به بیان‌های گوناگون در منابع ذکر شده است.

وی با ذکر رخدادی تاریخی به نوعی امام رضا(ع) را به مرگ تهدید می‌کند، چنان که وقتی از دلیل پذیرش ولایتعهدی پرسش شد، امام فرمودند: «مأمون، من را بین دو گزینه مخیّر کرد یا کشته شدن یا ولایتعهدی. »

البته باید توجه داشت، اگر حضرت رضا(ع) در آن برهه تاریخی، شهادت را می‌پذیرفتند، خون مبارکشان هدر می‌رفت و آثار ماندگار بر جای نمی‌گذاشت، از این رو با شروطی که در تاریخ آمده ولایتعهدی را پذیرفتند و این گونه، اهداف مأمون را نقشه بر آب کردند، زیرا مأمون می‌کوشید جایگاه و محبوبیت امام را میان شیعه و امت تنزل دهد که البته تلاش و مکر او به نتیجه نرسید و حضرت ثامن الحجج(ع) با ردّ مسئولیت‌های مرتبط با ولایتعهدی مانع او شدند.

از این رو، در کُنه این ماجرا مذاکره به معنای سیاسی به هیچ وجه دیده نمی‌شود، چون در مذاکره دو طرف با اعتماد به یکدیگر و اهداف مشترک، وارد گفت وگو می‌شوند، در حالی که مأمون پیشنهاد اجباری‌اش را در نهایت با تهدید و ارعاب به امام تحمیل کرد!

حتی آمده، بسیاری در پی این بودند که بدانند آیا پیشنهاد مأمون واقعی بوده یا نه؟ از این رو گفتند روز اعلام ولایتعهدی از نظر نجومی روز نحسی است، اما مأمون گفت: حق اظهار نظر ندارید و این موجب شد آن‌ها بفهمند هدف وی تخریب جریان امامت و سودجویانه بوده است.

بروز چه رفتارهای دیگری از سوی امام رضا(ع) به عنوان سند، مسئله مذاکره بودن گفت وگوهای ایشان با مأمون را رد و ابطال می‌کند؟

بررسی منابع نشان می‌دهد، وقتی مأمون همه را برای بیعت با امام رضا(ع) جمع کرد، حضرت کف دست مبارکشان را به پشت دست افراد می‌کشیدند! این سبک بیعت ایشان سبب تعجب مأمون شد، چون بیعت در فرهنگ عرب یعنی دست را در دست طرف مقابل قرار دادن.

امام رضا(ع) در پاسخ او فرمودند: «این سبک بیعت را از پیامبر(ص) فرا گرفته‌ام. »؛ در واقع ایشان با این سبک از بیعت درصدد بودند به مردم بفهمانند این پیشنهاد را تحمیلی پذیرفته‌اند و محتوای آن را به هیچ وجه قبول ندارند. این رفتارها در مستندات تاریخی ثابت می‌کند که سیره حضرت رضا(ع) به هیچ وجه مصداق مذاکره نیست.

نوع گفت وگوهای حضرت رضا(ع) با سران ادیان و مکاتب بویژه در مناظراتی که مأمون ترتیب می‌داد، چطور بود؟

در جلسات گفت وگوهای امام رضا(ع) با مخالفان، سران مکاتب و ادیان که برخی به خواست خود آن‌ها و برخی توسط مأمون برگزار می‌شد تا شخصیت امام را تخریب، تضعیف و تحقیر کند، امام رضا(ع) به سبک خود آن‌ها پاسخ می‌دادند و نتیجه امر معکوس می‌شد؛ بنابراین در این جلسات هم اثری از مذاکره دیده نمی‌شود، بلکه امام به پرسش‌ها که البته اهداف گوناگونی را دنبال می‌کردند، پاسخ می‌دادند که تاریخ از بیشتر آن‌ها به «مناظره» یاد می‌کند.

خروجی این سه محور گفت وگو که امام رضا(ع) داشته‌اند، آیا می‌تواند به نتیجه «امام مذاکره» خواندن حضرت(ع) ختم شود یا این تعبیر به کار رفته در فضای سیاسی از اساس نادرست است؟

بررسی این سه بخش در زندگانی و سیره رضوی نشانی از مذاکره به دست نمی‌دهد، مگر اینکه بخواهیم در لغت و گزارش‌های تاریخی تحریف کنیم، چنان که تحریف گزارش‌های تاریخی در گذشته نیز رایج بوده و افراد بنا بر خواست خود چنین کرده‌اند، از جمله مأمون که در تحریف تاریخ و کتابت و ثبت این تحریف‌ها ید طولایی داشته است.

بنا بر این، اگر برخی سیاسیون هم چنین روشی دارند، آنگاه می‌توان گفت امام رضا(ع) امام مذاکره‌اند، اما اگر کسی واقعاً اهل تحریف نباشد و منابع کهن شیعی را بررسی کند، درمی یابد که حضرت رضا(ع) مذاکره‌ای با خلفای عباسی یعنی مأمون و هارون نداشته‌اند.

باید توجه داشت، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، جریان منع بیان واقعیات با عنوان «جریان منع حدیث» شکل گرفت و به دستور خلفا کسی حق نداشت از سیره نبوی گزارش ارائه کند و چون وقتی دستور منع بیان و کتابت را می‌دهند، طبیعتاً باید جایگزین آن ایجاد شود، آن‌ها خود مسیر دیگری را مشخص کردند که در عصر معاویه توسعه وسیعی یافت، چنان که وی آنچه را پیامبر(ص) درباره شخصیت امیرالمؤمنین و ائمه(ع) بیان کرده بودند را برای خود و خلفای قبلی بیان می‌کرد!

این جریان در خلافت عباسی شکل مدون به خود گرفت، چنان که کهن‌ترین منابع تاریخ اسلام (از سیره ابن اسحاق به بعد) در دوره خلفای عباسی تدوین شده‌اند؛ در این دوران، خلفای عباسی به مورخان امر کردند آنچه را که ما می‌گوییم بنویسید تا جایی که بخش مهمی از تاریخ اسلام که در دوره عباسی تدوین و تثبیت شده مثل «تاریخ طبری» مشتمل بر تحریفات وسیع است؛ نتیجه این تحریفات که در تاریخ دامنه گرفته و ادامه یافته، معرفی پیامبر(ص) و ائمه معصوم(ع) به عنوان مخالف قرآن است! یعنی امامِ تحریف شده تاریخ، شخصیتی کاملاً مخالفِ قرآن است.

متأسفانه، غلبه منابع تحریفی در کرسی‌های علمی تاریخ اسلام بسیار است که از آن مأمون عباسیِ علم دوست و مدافع تمدن اسلامی بیرون می‌آید! در حالی که منابع اصیل و تحریف ناشده نشان می‌دهد وی کاملاً ضد تمدن اسلامی بوده است و این وجهه علمی هم بر اساس سیاست نفاق شکل گرفته تا مردم را از تمدن اصیل اسلامی دور کند، یعنی همان خطی که برخی مسئولان امروزی دنبال و مطرح می‌کنند که سیدالشهدا(ع) با عمر سعد مذاکره کرده است!

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.